به تو چه؟!

ساخت وبلاگ
من ۹۳ عاشق داغون شدم ها عاشق هااااااا ، عاشق یه پزشک که یه مدت بعد که عاشق شدم فهمیدم زن دارهببین عاااااااشق بودما ، میلرزیدم ج نمی‌داد بطور عجیبی بگذریم از عاشقی الان نمی‌خوام چندان بگم تا ۹۶ تقریبا طول کشید این شدت عشق من ، راه دور بودیم ولی ۲۴ ساعت با هم در ارتباط بودیم و خب چند ماه یبار همو میدیدیم....نمیگم پشیمونم عاشق شدم و عاشقی رو با تک تک وجودم حس کردم ، برگردم عقب چون حسش خوب بود بازم عاشق میشم ، دردشم باحال بود ، ریسکش ، هیجانش ، ترسش ، نگرانیش برای اون تایم هاکلا آدمی که عاشق نشده باشه تا سن ۳۰ رو نمی‌فهمممن اون تایم ۲۲ سالم بود ....دروغ چرا الآنم گاهی با بعضی آهنگ ها یادش میفتم گریم میگیرهحتی الان که متاهلم ....آقا میخوام اینو‌بگم باورم نمیشه این جمله از دل برود هر آنکه از دیده رود ، واقعا باورم نمیشه زمان ، کمک می‌کنه باورم نمیشه پروفایلشو چک میکنم تنم نمیلرزه دیگهآقا باور نمیکنم الانمونمیگم این راه خوبه ها نه اصلا ولی من بعد ازدواجم تو فضا مجازی باش حرف زدم ، اوایل بیشتر الان اووووو ۶ ماه یبار باشه قبول تو ذهنتون اینه بیشعور فلان شده خودت متاهل و اینا همش درست، ذهنتون درستولی میخوام اینو بگم اتفاقا راهی که رفتم باش حرف زدم بچه ها الان من عاشقش نیستمممممم این خیلی اثباتش برام جالبه خیلی خوبهخیلی ها تو عشق سابق گیر میکنند میموننمن انگار اعتیادش با ارتباط باهاش و پذیرفتن اینکه دیگه نمیشه باهم باشیم ، آقا انگار این زمان ، کم کم عشقش دود شد ...می‌دونی حس میکنم قبلا عاشق خل بودم بیشتر چون رقابتو دوس داشتم ، دوس داشتم برنده بشم ،ببرمش بیاد مال من شه ، ولی وقتی گفت برو ، من زنمو نمیشه ازش جدا شم و اینا ...بماند بعد ۳ سال گفت ، این پذیرشه باعث شد پوست بکنم بگم خب نمیش به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 59 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 22:03

امشب رفتیم جمعه شب اش خوردیم ، پریزاد و ستارهروزش صبح‌با میلیکس سامون شلوغعصرش پارک ملت و خانواده رسول اوکیشب اش پریزاد ،جعفریان ، مرادپور و سایر همسایه هاشبش بابا گفت ،حیات غیبی گفته بهت برسونیم ، حمیده و مامان رسول چند روز پیش دیدن ،زن حیات رو گفت چرا آقای ح بابای نیل نمی‌ذاره بری پیش خ رسول زندگی کنی ، بابام گفت با رسول بریم بشون بگیم من مگه کاره ایمرسول داغ کرد گرفتم جلوشو ، زنگ زد آجیش اونم گفت 4ساله خ رحمانی رو ندیده ، رسول جلوی اون تو گوشی میگه شماها خاله زنکین و دروغ نیل رو شد و داغ کرد ج بابامو نداد با تلفن ، و زد بیرون که حیات غیبی خاله رنگه و شما دروغگویین ، به جای کمک مشکل میسازه بابات ....هیچم نمی‌گفت بابا مثلا اشتباه که نه بعد 5 سال ، مامانش گه خورده ،کارم داره بیاد مستقیم بگه چرا واسطه قرار میده ، هی می‌گفت حیات غیبی چیکارس نباید بگه و خاله زنکه اینا ....نمیفهمممممشوکم مامان هم گفت سر خ کبری هست سری قبلی علی عمو بهروز بحث شد و زد به دندون بابا ، امشب رسول و حیات غیبی و چل شد بره پیش مامانش ....مرادپور هم گفت چه من خوش اندام و بینی قشنگ نمی‌دونم موندم جلوی حمیده داد من اینکارارو نکردم .....با وجود کلی حرف شایدم نشونس نرم پایین خونه بوعلی به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 62 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 22:03

دارن میرن کربلا مثلا اونم 40 میلیون ، دم سفر نه رسول گفته لباست بهت میاد قشنگی منو برده ، مامانش اومده حرف بزنه ،عروس قهف.رخ. ی خیلی خوبه خیلی نازه و عالیه همیشه با حمیده این مقایسه و رسول تو کار نکن اگر تو به زنت بگی کار نکن دیگه هیچی و توروخدا بیاید بالا بشینید ،رسول بوزینه ام نمیگه ماخودمون برای خودمون انتخاب میکنیم و هی میگه مگه من مادر شوهربدیم به لباس یا خوراکتون گیر دادم و باز هرسری همین نه پس بیا گیر بده ظرفها هم طبق معمول حمیده نشور یک من شستم رسول یه تشکر نکرد ولی باباش علی رقم ضعیف بودن و قایم شدنش. پشت مامانش مهربوده دوبار گفت نیلو تو‌خسته ای نشور ،شعور داره مجتبی ام با صدای خروسی کروناییش هی سرفه و حرف میزنه و هی با حمیده صدا خروسی میگن آلرژیهو حمیده ام من بچه هامو دوساعته نبینم چل ام ،منم گفتم بزرگ شدن ، ننه ای زود نه بچن که حمیده بره سفر تنها کار رسول ، مادرم حالا دم کربلا حرف دلخوری ریدم تو این حرف زدنت ، نمیاد بگه انتخاب کجا ساکن بودنمون دست خودمه یا بگه خانواده من خوبن مامانشم گفت پای نظری شکسته بود ،بابات گفت دوری و دوستی خب خیلی هم عالی گفته منم گفتم اولین سفرمون شیراز رفتی اتاق درو بستی و هی گفت رسول کمر نداره حالا بیاد بالا کمر دار میشه اونم نمیگه من خوبم راحتم لیم نشستهگفتم شما سر بچه منو میخواید، رسول گفت نیلو فکر می‌کنه اینطوریه اگر فکره چرا میگی مامانم گفته نیل نازاستچرا به مجتبی ، حمیده احترام نمی‌ذاری اونا چه احترامی گذاشتن یا گام بزرگی برداشتن و افکار عوضی مجتبی که من گفتم قمه کشید یه مرد تو خیابون ، من تو ماشین بودم به یه اقایی ، گفت این نسل خیلی بدن ، تو دانشگاه دختره لپ پسره رو میکشه سوییشرت سفت می‌کنه خیلی بد شدن حمیده ام خوبه ما به نسل با حیا به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 14:01